امروز۱۴۰۳-۰۲-۱۱

مصاحبه ی آنا با مجله ی Jezebel1

ترجمه ی مصاحبه ی جدید آنا با مجله ی Jezebel که در مورد چیزای مختلفی از جمله رابطه ش با انریکه و بیگست لوزر صحبت میکنه رو میتونید بخونید…

 anna at Tatler Magazine Russia 2012 (4)

“آنیا”(خانواده و دوستای آنا اینجوری صداش میکنن)بعد از ۶ ماه فصل ۱۲هم بیگست لوزر رو ترک کرده:

“همه چیز خوب پیش میرفت،فقط احساس میکردم تلوزیون برام مناسب نیست.اما تجربه ی خوبی ازش بدست آوردم و مثل تمام طول زندگیم به تمرکز روی سلامتی و تناسب اندام ادمه میدم. دلم برای کار کردم با تیم بیگست لوزر تنگ میشه.واقعا یه تجربه ی عالی بود اما درباره ی تصمیمم احساس خوبی دارم”.


موفقیتهای آنا تو تنیس از وقتی ۱۴ ساله بود شروع شد و اونو به یه ستاره ی جهانی تبدیل کرد اما منتقدان دائم سعی داشتن به طرفدارای ورزش بگن که آنا هرگز یه جایزه ی مسابقه ی انفرادی برنده نشده و بهش لقب”موفق ترین بازنده ی تاریخ ورزش”رو دادن و خیلیا هم اونو لوس میدونستن:

“من لوس نبودم!وقتی شما ۱۶-۱۷ سالتونه و خیلی موفق هستین هیچ چیزُ بهتر از این نمیدونید.”


آنا گفت تمام چیزی که تو اون سن براش مهم بود مسابقه بود اون به سختی کار میکرد و متوجه نمیشد چرا رسانه ها تعقیبش میکنن:

“من روی جلد تمام مجله ها و روزنامه ها بودم و این برای یه بچه خیلی با ارزشه.این فشار زیادی بهم وارد میکرد و من داشتم تو مرکز توجه رشد میکردم و خیلی خوش شانس بودم که ازم حمایت میشد و میتونستم با حمایت خانواده و دوستام ادامه بدم.”


آنا تو تمام زندگیش به یه شرط پایبند بوده:همیشه با خودت روراست باش.:

“من هرگز خیلی رک و راحت نبودم چون یه ورزشکار بودم و لازم نبود آنای واقعی رو نشون بدم.فقط باید میرفتم تو زمین،مسابقه میدادم،برنده میشدم یا میباختم.و بعد،باید به مسابقه ی بعدیم فکر میکردم.نباید نگران این میبودم که مردم ازم خوششون میاد یا نه.”

 

 وقتی آنا در حال مسافرت کردن نیست میخواد تو خونه ی خودش باشه و یه زندگی آروم داشته باشه.:

“مکان مورد علاقه ی من تو میامی خونه ،ساحل و دریاست!من اهل رفتن به کلوپا نیستم.برای کارم زیاد سفر میکنم بنابراین وقتی تو خونه هستم میخوام فقط تو خونه بمونم و با دوست پسرم باشم.”


چطور رابطه ی انریکه و آنا اینقدر طولانی شد؟ برنامه ای برای ازدواج دارن؟:

“ما مدت زیادیه که با هم هستیم.تقریبا ۱۰ ساله بنابراین فکر میکنم همه چیز درسته. فکر نمیکنم یه تیکه کاغذ بتونه چیزی رو تغییر بده.ما شادیم.من همینطوری شادم و فکر میکنم این مسئله کاملا شخصیه.”

 

بچه چطور؟:

“مطمئنا! مطمئنا دوست دارم بچه داشته باشم.اما نه حالا.چون احساس میکنم خودم دارم بزرگ میشم اما شاید تو چند سال آینده این کارُ بکنم”


مهم ترین مسئله درباره ی رابطه ی آنا با انریکه:

“همراه هم بودن.وقتی میتونی با کسی خوب ارتباط برقرار کنی و اونم در مورد تو همینطوره همه چیز درسته…به نظرم هر کس باید بتونه هر کاری که خودش دوست داره انجام بده.کیه که به بقیه بگه باید با زندگیشون چیکار کنن؟”

مطلب پیشنهادی
رویای من: دیدن انریکه,تنهابرای یک بار!

Funny how the years, They just pass us by Seems like yesterday, You were in my life

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *