متن و ترجمه ی آهنگ آخر از آلبوم (Enrique Iglesias(1995
Saliste de entre el fondo de la noche
از عمق شب اومدی بیرون
از جلوی درم رد شدی،رنگ پریده به نظر میرسیدی
پوستت مثل برگ میلرزید
و از یه چیزی شکایت میکردی
Que mas da
برام مهم نیست
Te dije nada mas
تنها چیزی که بهت گفتم این بود که
من خیلی بدشانسم
بعد من دستهای کوچیکتُ گرفتم
اونا اذیتت کرده بودن
و تو اومدی پیش من
دنبال آرامش میگشتی
Loca
دختر دیوونه
تظاهر کردی که یه بندبازی
بدون هیچ طنابی
و عشق کورِت میکنه
عشق بی رحمه
نپر،بهت هشدار دادم
نَپَر
اما دیدی
این قانون زندگیه
و عشق،در نهایت
به سقوط ختم میشه
Volvi a secarte bien entre mis manos
من برگشتم تا دستامو خشک کنم
و بالهای زخمیتو درمان کنم
میخواستم تا جایی که میتونم تو رو پیش خودم نگه دارم
و بی هدف چشماتو میبوسیدم
Te dije nada mas
تنها چیزی که بهت گفتم این بود که
خیلی بدشانسم
و بعد من دستای کوچیکتو گرفتم
اونا خیلی اذیتت کرده بودن
و تو اومدی پیش من
دنبال آرامش میگشتی
Loca
دختر دیوونه
تو تظاهر کردی یه بندبازی
بدون طناب
و عشق آدمُ کور میکنه
عشق بی رحمه
بهت هشدار دادم،نپر
نپر
اما دیدی
این یه قانون زندگیه
و عشق در نهایت
به سقوط میرسه
Y amar es al fin
عشق در نهایت
به سقوط میرسه…
دیدگاهتان را بنویسید